شیخ احمد یاسین، در نوجوانی در اثر تمرین یک حرکت ورزشی، دچار معلولیت شد. اما معلولیت نتوانست جلو اراده آهنین او را بگیرد. شیخ احمد با اعتماد به نفس به تحصیلات خود ادامه داد و در سال ۱۹۵۸ دبیرستان را به پایان رساند و پس از آن تصمیم گرفت به معلمی بپردازد. از این رو، درخواستی به رئیس آموزش و پرورش تقدیم کرد، ولی با توجه به وضعیت جسمی اش، خیلی بعید بود او را بپذیرند.
شیخ در بین متقاضیان تدریس زبان عربی جزء ده نفر اول بود. اعضای کمیته اگر چه به توانایی های ممتاز و درجات علمی او آگاه بودند، ولی به علت معلولیتش، نامه ای به فرماندار کل نوشتند و مسئله را متذکر شدند، ولی فرماندار، برخلاف انتظار همگان، با تدریس شیخ موافقت کرد. به این ترتیب، شیخ احمد یاسین در دبستان «الرمال» به عنوان معلم مشغول به کار شد.
شیخ احمد یاسین به دلیل معلولیتی که داشت، چندان مورد توجه دستگاه های امنیتی نبود. بر این اساس، از این فضا به خوبی بهره برداری و فعالیت خود را در میان جوانان آغاز کرد. او حلقه های تدریس قرآن را در اردوگاه الشاطی روی ماسه ها کنار مسجد شمالی تشکیل داد؛ مسجدی که با کمک خود شیخ و همت اهالی الشاطی به صورت بسیار ساده ای ساخته شد.
البته فعالیت های شیخ در مدرسه و مسجد خلاصه نمی شد، بلکه او در خانه هم مشغول فعالیت بود. همفکران شیخ می گویند: خانه شیخ مانند کندوی زنبوری بود که پیوسته مردم به آنجا رفت و آمد داشتند.
مسئولیت جنبش اخوان المسلمین تا سال ۱۹۶۸ م بر عهده استاد اسماعیل خالدی بود، ولی بعد از آنکه او به خارج رفت، گروهی از رهبران جنبش، شیخ احمد یاسین را برای این سمت برگزیدند. شیخ، هیئت اداری جدیدی تشکیل داد و در آن، از نیروهای تازه نفس و جوان استفاده کرد. او به گسترش رسالت اسلام و منحصر نکردن آن در دایره جماعت اخوان معتقد بود. شیخ کمیته های متعددی از جمله کمیته صلح، زکات و… را به وجود آورد و مسئولیت هر کدام را به پیش قراولان دعوت بر اساس توانایی هایشان سپرد و از آنان خواست با بزرگان جامعه و گروه های تأثیرگذار مانند تاجران و دانشمندان در ارتباط باشند.
در شخصیت شیخ احمد یاسین، ویژگی هایی جمع شده بود که می توانست عده زیادی را با خود همراه سازد و آنان را با گفتار و رفتار خود قانع کند. او همیشه آرام و باوقار بود و برای واکنش نشان دادن در برابر هیچ مسئله ای عجله نمی کرد. اگر از شیخ چیزی پرسیده می شد، پس از مدتی اندیشیدن، بسیار آرام به آن پاسخ می داد. کسی نیست که شیخ را شناخته باشد، ولی با او به تفاهم فکری نرسیده باشد. او مردی بود که هیچ کس در صلاحیت و تقوایش تردیدی نداشت. شیخ احمد، نمونه، شکیبا، هوشیار و آینده نگر بود.
شیخ احمد یاسین ضمن گفت وگویی دوستانه با «عبداللّه نمر درویش»، دبیر حزب کمونیست، به موضوعاتی چون حضور نداشتن اسلام در صحنه و سلطه نظام های فاسد بر سرنوشت جهان اشاره کرد. او توضیح داد که تفکر مارکسیستی ـ کمونیستی، تفکری منحرف، دین ستیزانه و ناسازگار با سنت های ارزشمند است و حزب کمونیست با اهداف صهیونیست ها همنواست و در ادعای خدمت رسانی به عرب ها جدی نیست. شیخ در پایان برای وی تبیین کرد که اسلام به دلیل اینکه بر یک نظام ربانی استوار است، توان گره گشایی از همه معضلات را دارد. این سخنان مؤثر افتاد و او را به پذیرش اسلام رهنمون گشت و از آن پس، او را «شیخ عبداللّه نمردرویش» نامیدند.
شیخ احمد یاسین، جهاد را تنها راه تغییر وضعیت اعراب و مسلمانان می دانست، ولی برای انجام تصمیمش با دو مسئله روبه رو بود؛ آغاز عملیات جهادی و فراهم آوردن زمینه های ایمانی لازم برای آن. شیخ هم زمان در هر دو مسیر گام برداشت. او کمیته ای سه نفره تشکیل داد تا روش هایی که به وسیله آن می توان به سلاح دست یافت و از آن استفاده کرد مشخص کنند. این سه نفر تلاش زیادی کردند، ولی نیروهای امنیتی اسرائیل متوجه شدند که قرار است عملیاتی انجام شود و با دستگیری بعضی از افراد، اطلاعات فراوانی به دست آوردند. در این زمان، شیخ احمد یاسین به همراه پنج نفر متهم شناخته شدند.
شیخ احمد یاسین، رهبر روحانی مردم فلسطین و بنیان گذار جنبش مقاومت اسلامی «حماس»، در روز دوشنبه بیست و دوم مارس ۲۰۰۴، برابر با دوم فروردین ۱۳۸۳ به هنگام ترک مسجد، در حمله هوایی بالگردهای رژیم صهیونیستی به غزه به شهادت رسید. در این حمله، نه تن دیگر، از جمله یکی از فرزندان شیخ و دو تن از محافظان او شهید شدند. خبرگزاری فرانسه به نقل از رادیو اسرائیل اعلام کرد: «آریل شارون» نخست وزیر این رژیم، شخصا بر عملیات ترور شیخ احمد یاسین نظارت داشته است. بیشتر کشورها و مجامع بین المللی، از جمله سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب، سازمان جهانی حقوق بشر، واتیکان و حتی مجامع مختلف یهودیان، رژیم صهیونیستی را به دلیل این ترور محکوم کردند.
در پی شهادت شیخ احمد یاسین، حضرت آیت اللّه خامنه ای پیامی صادر کردند که به گوشه هایی از آن اشاره می کنیم: «شهادت، بی گمان آرزوی همیشگی این شیخ مجاهد پارسا بود و کشته شدن در راه خدا، در کام بندگان مخلص او شیرین است، ولی این نمی تواند از عظمت گناه تبهکاران غاصب صهیونیست بکاهد و وزر این جنایت بزرگ را بر دوش آنان سبک کند. آنچه از شیخ و ملت فلسطین با این جنایت ستاندند، جسمی نحیف و علیل بود؛ فکر او را و خطی را که او ترسیم کرد و راهی را که گشود، نخواهند توانست از ملت فلسطین بگیرند. روح شیخ زنده است و درس او که اینک با خون مظلومانه اش ماندگارتر و برجسته تر شده، زمزمه جوانان و نوجوانان نسل آینده فلسطین خواهد بود. تبهکاران غاصب فلسطین بدانند که قدرت نمایی های احمقانه آنان، بزرگ ترین شاهد ضعف و شکست آنهاست و رژیم غاصب و دولت مجهول صهیونیستی محکوم به فناست».
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.